یادداشت
شماره:19337-پنج شنبه 4شهریور1395
نویسنده : کورش شجاعی
[email protected]
یکی از خدام حرم رضوی می گفت: شیفت خدمتم تمام شد و عازم رفتن بودم. هنگام وداع با آقا ناگهان جمله ای با این مضمون بر زبان راندم: آقا! یک عمر من از شما خواستم و اجابت فرمودید حالا شما امر بفرمایید تا من با افتخار انجام دهم. خادم ادامه داد: همان شب امام رضا(ع) را در خواب دیدم، ایشان به من فرمود: به فلان نشانی (جلوی هتلی در خیابان امام رضا(ع) بین فلکه برق و فلکه آب) برو، 3 جوان که یکی از آن ها پیراهنی سفید بر تن دارد آن جا نشسته اند، آنان را به خانه خود دعوت و از ایشان پذیرایی کن. از خواب بیدار شدم « سرمقاله »...
ما را در سایت « سرمقاله » دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : korosh-shojaeeo بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 19:08